کد مطلب:129566 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

خواب راستین سحرگاهان
سـحـرگـاهـان امـام حسین (ع) پس از زدن چرتی كوتاه بیدار شد و گفت: آیا می دانید كه اینك در خواب چه دیدم؟

گفتند: چه دیده ای ای فرزند رسول خدا؟

فـرمـود: سـگـانی را دیدم كه به من حمله كردند تا مرا گاز بگیرند! و در میانشان سگی بود خالدار كه بیش از همه به من حمله می برد! گمان دارم كار كشتن مرا مردی پیسی از میان ایـن قـوم بـر عـهـده گیرد. پس از آن جدم رسول خدا(ص) را دیدم در حالی كه گروهی از اصـحـابـش بـا وی بـودنـد او بـه مـن فـرمـود: فـرزنـدم! تـو شـهـیـد آل مـحـمـدی و بـه اهل آسمان و عرشیان مژده آمدن تو را داده اند. باید امشب به هنگام افطار نزد من باشی. فرزندم بشتاب و تأخیر مكن. این فرشته از آسمان فرود آمده است تا خون تو را درون شیشه ای سبز بگیرد! این خوابی است كه دیده ام. فرمان سر رسیده و كوچ كردن از این دنیا نزدیك گشته است. [1] .


[1] الفـتـوح، ج 5، ص 181، و بـه نـقـل از آن مـقـتـل الحـسـيـن خـوارزمي، ج 1، ص356، با اندكي تفاوت؛ و ما چون متن خوارزمي آشفته نبود آن را بر گزيديم.